آسترولوژی و سفر روح

مقدمه 🤍

نشان‌ها، نمادهایی هستند که از تمدن‌های باستانی تا دنیای مدرن، نقش اساسی در انتقال مفاهیم و هویت‌های اجتماعی ایفا کرده‌اند. این نشان‌ها می‌توانند معرف قدرت، معنویت، تاریخ، و یا حتی آرزوها و باورهای انسان‌ها باشند. اسطوره‌ی نشان‌ها، داستان‌هایی را روایت می‌کند که در پس هر نماد نهفته است، از قهرمانان حماسی گرفته تا اسرار نهفته در هنر و معماری. این مفهوم، پلی میان گذشته و حال است که اهمیت و تأثیر نشان‌ها را در شکل‌گیری هویت جمعی نشان می‌دهد.

اسطوره صورت فلکی قوچ

آتاماس، پادشاه بئوتیا، به دستور الهه هرا با پوره نفله ازدواج کرد. نفله که از ابر ساخته شده بود، ماموریتی داشت: فریب دادن سنتور اکسیون. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های فریکسوس و هله بود.

اما خوشبختی این خانواده دوام نیاورد. آتاماس به زودی دل از نفله برید و همسر دیگری به نام اینو را برگزید. اینو که از فرزندان نفله حسادت می‌ورزید، نقشه شومی در سر می‌پروراند.

با کمک هرا، اینو موفق شد آتاماس را فریب دهد تا پسرش فریکسوس را قربانی کند. اما در لحظات آخر، هراکلس به کمک فریکسوس آمد و قوچ طلایی را برای فرار او فرستاد. هله، خواهر کوچک‌ تر، در تلاش برای سوار شدن بر قوچ، تعادل خود را از دست داد و بین دریای مدیترانه و سیاه غرق شد. به یادبود او، تنگه‌ای که در آنجا غرق شده بود، هلسپونت نام گرفت.

فریکسوس سوار بر قوچ طلایی به سرزمین دور و باستانی کلخیس رسید. در آنجا، به پاس نجات جانش، قوچ را به خدای خدایان، زئوس، تقدیم کرد. زئوس نیز به پاس قدرشناسی، تصویر قوچ طلایی را در آسمان به صورت، صورت فلکی قرار داد تا برای همیشه یادآور این ماجرا باشد.

اسطوره صورت فلکی گاونر|تارس

گاو نر، این حیوان قدرتمند و باشکوه، در بسیاری از اساطیر جهان جایگاه ویژه‌ای دارد. در این میان، اساطیر مصر و یونان روایت‌های جذاب و پر رمز و رازی از گاو نر به عنوان نمادی از قدرت، باروری و عشق ارائه می‌دهند.

در اساطیر مصر باستان، گاو نر نمادی از خدایان اوزیریس و ایزیس است. اوزیریس به عنوان خدای جهان زیرین و مردگان، و ایزیس به عنوان الهه مادر و جادو، هر دو با تصویر گاو نر در ارتباط هستند. این ارتباط به قدرت و باروری گاو نر و نقش مهم آن در زندگی انسان‌ها برمی‌گردد.

در اساطیر یونان، یکی از معروف‌ ترین داستان‌های مربوط به گاو نر، داستان دگردیسی زئوس، خدای خدایان، به شکل یک گاو سفید است. زئوس که شیفته زیبایی اروپا، دختر شاه آگنور، شده بود، برای نزدیک شدن به او به شکل یک گاو زیبا و آرام درمی‌آید. اروپا که از این گاو زیبا و مطیع بی‌ترس بود، بر پشت او سوار می‌شود. زئوس سپس با گاو به کرت می‌رود و در آنجا هویت واقعی خود را آشکار می‌کند. این دگردیسی و عشق زئوس و اروپا به تولد مینوس، پادشاه آینده کرت، منجر می‌شود و گاو نر در این داستان به عنوان نمادی از عشق، دگردیسی و قدرت زئوس در نظر گرفته می‌شود.

اسطوره صورت فلکی گاونر|تارس ( ادامه )

در اساطیر بابلی گیلگمش، پادشاه مقتدر اوروک، شخصیتی اسطوره‌ای و حماسی در تمدن بین‌النهرین باستان است. داستان نبرد او با گاو آسمانی یکی از مشهورترین روایت‌های حماسی در تاریخ ادبیات محسوب می‌شود.

در این داستان حماسی، الهه ایشتار، که شیفته گیلگمش شده بود، پس از رد شدن پیشنهاد عشق او، به شدت خشمگین می‌شود. برای انتقام جویی، گاو آسمانی را به زمین می‌فرستد تا گیلگمش را نابود کند. این گاو آسمانی موجودی عظیم‌الجثه و نیرومند است که شهر اوروک را به وحشت می‌اندازد.
گیلگمش با کمک دوست وفادارش انکیدو، به مبارزه با این هیولای آسمانی می‌پردازد. پس از نبردی سخت و طاقت‌ فرسا، آن‌ها موفق می‌شوند گاو آسمانی را شکست داده و بکشند. اما این پیروزی، عواقب ناگواری برای انکیدو به همراه دارد. او به بیماری سختی مبتلا می‌شود و در نهایت جان می‌سپارد.
پس از مرگ انکیدو، گیلگمش که از غم دوست خود بسیار اندوهگین است، تصمیم می‌گیرد تا راز جاودانگی را کشف کند. او پس از سفری طولانی و پرماجرا، به این نتیجه می‌رسد که جاودانگی دست‌ یافتنی نیست. در بازگشت، او به آسمان می‌نگرد و می‌بیند که صورت فلکی شکارچی درست در کنار صورت فلکی گاو نر قرار گرفته است. او به این باور می‌رسد که او و انکیدو به صورت ستاره‌ای در آسمان جاودانه شده‌اند و نبرد آن‌ها با گاو آسمانی همچنان ادامه دارد.

اسطوره صورت فلکی دوقلو|جمینای

در آسمان شب، صورت فلکی درخشانی به نام جمینای وجود دارد که از دو ستاره درخشان تشکیل شده است: کاستور و پولوکس. این دو ستاره نه تنها در آسمان، بلکه در اساطیر یونان نیز به هم پیوسته‌اند و داستانی حماسی و پر از عشق و وفاداری را رقم زده‌اند.

کاستور و پولوکس، دو برادر دوقلوی همسان بودند که جدایی‌ ناپذیر بودند. کاستور پسر یک پادشاه فانی بود، در حالی که پولوکس، برادرش، فرزند جاودانه خدای خدایان، زئوس، بود. با وجود این تفاوت در اصل و نسب، این دو برادر در ظاهر، رفتار و احساسات کاملاً یکسان بودند. کاستور سوارکاری ماهر بود و پولوکس جنگجویی دلیر.

یکی از مشهورترین ماجراهای این دو برادر، همراهی آن‌ها با جیسون در سفر آرگو بود. آن‌ها در این سفر پرماجرا، با شجاعت و مهارت خود، کشتی آرگو را از طوفان‌های وحشتناک نجات دادند و نام خود را در تاریخ اساطیر جاودانه کردند.

اسطوره صورت فلکی دوقلو|جمینای ( ادامه )

اما سرنوشت غم‌انگیزی در انتظار این دو برادر بود. در یکی از نبردها، کاستور فانی کشته شد. پولوکس که از مرگ برادر دوقلویش بسیار اندوهگین بود، از پدرش زئوس درخواست کرد تا او را نیز جاودانه کند تا بتواند همیشه در کنار برادرش باشد. زئوس که از عشق و وفاداری این دو برادر تحت تأثیر قرار گرفته بود، درخواست پولوکس را پذیرفت و هر دو برادر را به صورت، صورت فلکی در آسمان جاودانه کرد.

از آن زمان تاکنون، ملوانان بر این باور بودند که دیدن هر دو ستاره جمینای در آسمان نشانه‌ای از سفر پربرکت و موفقیت‌آمیز است. اما اگر تنها یکی از این دو ستاره دیده می‌شد، به عنوان نشانه‌ای بد و پیش‌ بینی کننده بدشانسی تلقی می‌شد.

اسطوره صورت فلکی خرچنگ

در اساطیر یونان، داستان حماسی از خدایان و قهرمانان وجود دارد که به صورت فلکی کنسر ربط پیدا می‌کند. هرا، همسر زئوس، خدای خدایان، از عشق‌ بازی زئوس با آلکمنه و تولد هراکلس بسیار خشمگین بود. هراکلس که بعدها به هرکول معروف شد، قدرتی خارق‌ العاده داشت و به یکی از بزرگ‌ ترین قهرمانان یونان تبدیل شد.

هرا که از قدرت هراکلس می‌ترسید، سعی کرد به هر طریقی او را از بین ببرد. اما هراکلس به قدری قوی بود که هرا هر بار در تلاشش شکست می‌خورد. سرانجام، هراکلس به دلیل اشتباهی بزرگ مجبور شد دوازده کار بسیار سخت را انجام دهد تا گناهش بخشیده شود. یکی از این کارها، کشتن هیدرا، مار غول ‌پیکری بود که سرهای بسیاری داشت و به هرا تعلق داشت.

در جریان نبرد هراکلس با هیدرا، هرا برای کمک به مار، خرچنگی را به میدان نبرد فرستاد. این خرچنگ به پاشنه پای هراکلس حمله کرد اما هراکلس با قدرت فوق‌العاده‌ای آن را له کرد.

هرا که از فداکاری این خرچنگ بسیار خشنود شده بود، به نشانه‌ قدردانی، او را به آسمان برد و به شکل صورت فلکی درآورد. به این ترتیب، خرچنگ کوچک، به خاطر خدمتی که به الهه قدرتمند هرا کرده بود، برای همیشه در آسمان ماندگار شد.

اسطوره صورت فلکی «اسد» لئو

تصور کنید یک شیر غران و قدرتمند که در دل یک غار تاریک کمین کرده است. این همان تصویری است که صورت فلکی اسد در ذهنمان تداعی می‌کند. اما این صورت فلکی زیبا و درخشان، تنها یک تصویر ستاره‌ای نیست، بلکه داستانی حماسی و پر از هیجان از اساطیر یونان را روایت می‌کند.

در اساطیر یونان، هراکلس، قهرمانی قدرتمند و نامدار، به دوازده ماموریت سخت و دشوار محکوم شد. یکی از این ماموریت‌ها، کشتن شیری وحشی و شکست‌ ناپذیر بود که در منطقه نیمیایی زندگی می‌کرد. این شیر، جانوری بسیار قوی با پوستی سخت‌ تر از آهن بود و اهالی منطقه را به وحشت انداخته بود.

هراکلس برای انجام این ماموریت، راهی منطقه نیمیایی شد. او پس از جستجویی طولانی، غار مخفی شیر را پیدا کرد. اما کشتن این جانور کار آسانی نبود. هراکلس با تیر و کمان و نیزه به شیر حمله کرد، اما هیچ‌ کدام از سلاح‌های او به پوست سخت شیر نفوذ نمی‌کرد. پس از نبردی سخت و طولانی، هراکلس با دست خالی به جانور حمله کرد و با تمام قدرت او را خفه کرد.

اسطوره صورت فلکی «اسد» لئو ( ادامه )

بعد از کشتن شیر، هراکلس با مشکل دیگری روبرو شد. پوست کلفت و سخت شیر را نمی‌شد به راحتی کند. اما او با استفاده از یال شیر که همچون الماس تیز بود، موفق شد پوست آن را از بدنش جدا کند.زئوس، پدر خدایان، که از شجاعت و قدرت هراکلس بسیار خشنود بود، به نشانه احترام، شیر نیمیایی را به یکی از صورت‌های فلکی آسمان تبدیل کرد. به این ترتیب، صورت فلکی اسد که ما امروزه می‌بینیم، یادآور نبرد حماسی هراکلس با این جانور وحشی است.

برخی معتقدند که ماجرای کشتن شیر نیمیایی توسط هراکلس، شباهت‌هایی به داستان گیلگمش، قهرمان اسطوره‌ای سومری، دارد. آن‌ها می‌گویند گیلگمش نیز شیری مشابه را شکست داده است. همچنین، ارتباط این صورت فلکی با خدای خورشید ممکن است به دلیل قرارگیری آن در منطقه البروج بابلی و همزمانی با انقلاب تابستانی باشد.در بسیاری از فرهنگ‌های باستانی، ستاره اصلی صورت فلکی اسد، قلب الاسد، نمادی از قدرت، فرمانروایی و شکوه بوده است. برای مثال، فارس‌ها اعتقاد داشتند که این ستاره یکی از چهار نگهبان آسمان است و ثروت، قدرت و افتخار به همراه می‌آورد.

اسطوره صورت فلکی خوشه|باکره

در اساطیر یونان، داستانی زیبا و پر رمز و راز وجود دارد که به ما کمک می‌کند تا چرخه فصول را بهتر درک کنیم. این داستان درباره پرسفونه، دختر زیبای دیمتر، الهه کشاورزی، است.

پرسفونه دختری جوان و باهوش بود که در مزارع همراه مادرش به کار مشغول بود. روزی که او با دوستانش در مزرعه مشغول بازی بود، پلوتو، خدای دنیای مردگان، او را دید و شیفته زیبایی‌اش شد. در یک لحظه، زمین شکافته شد و پلوتو پرسفونه را ربوده و به دنیای زیرین برد.

دیمتر که از ناپدید شدن دخترش بسیار غمگین شده بود، دیگر به کار کشاورزی نپرداخت. زمین‌ها خشک شدند و قحطی سراسر یونان را فرا گرفت. زئوس، پادشاه خدایان، که از این وضعیت ناراحت بود، به پلوتو گفت که پرسفونه را آزاد کند. اما پلوتو شرطی گذاشت و آن این بود که پرسفونه قبل از بازگشت به دنیای بالا، چند دانه انار بخورد.

اسطوره صورت فلکی خوشه|باکره ( ادامه )

پرسفونه که گرسنه بود، چند دانه انار خورد. خوردن این دانه‌ها به این معنی بود که او باید بخشی از سال را در دنیای زیرین بگذراند. در نهایت توافق شد که پرسفونه نیمی از سال را با مادرش دیمتر و نیمی دیگر را با پلوتو بگذراند.
یونانیان باستان از این داستان برای توضیح تغییر فصل‌ها استفاده می‌کردند. زمانی که پرسفونه نزد مادرش بود و روی زمین حضور داشت، همه چیز می‌رویید و فصل بهار و تابستان فرا می‌رسید. اما وقتی او به دنیای زیرین بازمی‌گشت و از زمین دور می‌شد، فصل پاییز و زمستان فرا می‌رسید و همه چیز به خواب می‌رفت.

به همین دلیل، پرسفونه را با نام‌های دیگری مانند “باکره” یا “دختر جوان” نیز می‌شناختند. زمانی که او روی زمین بود، نماد جوانی، رشد و شکوفایی بود و زمانی که به دنیای زیرین می‌رفت، نماد مرگ و زمستان بود.

اسطوره‌ای دیگر از صورت فلکی خوشه|باکره

باکره یا سنبله، یکی از دوازده صورت فلکی معروف است که در اساطیر یونان به الهه پاکی و معصومیت، آستریا، مرتبط می‌شود.

در دوران طلایی بشریت، زمانی که انسان‌ها پاک و بی‌گناه بودند، آستریا در میان آن‌ها زندگی می‌کرد. اما با رواج شرارت و فساد در میان انسان‌ها، آستریا ناامید شد و زمین را ترک کرد. رفتن او نشان از پایان عصر طلایی و آغاز دوران رنج و بیماری برای بشر بود. به همین دلیل، او به باکره یا سنبله معروف شد، زنی پاک و مجرد که هرگز ازدواج نکرد.

با وجود این ارتباط با رنج و بیماری، باکره نماد امید نیز هست. به عنوان دختر زئوس، خدای خدایان، او نماد خوبی و پاکی است که همیشه در جهان وجود دارد. حتی در تاریک‌ ترین لحظات زندگی، نگاه کردن به آسمان و دیدن صورت فلکی باکره، به ما یادآوری می‌کند که هنوز امید به آینده وجود دارد.

اگر به آسمان شب نگاه کنید، می‌توانید صورت فلکی سنبله را به شکل زنی با خوشه‌ای گندم در دست ببینید. این تصویر نمادین به داستان آستریا و ارتباط او با کشاورزی و باروری اشاره دارد. برخی نیز معتقدند که او در دست دیگر خود یک مشعل یا جارو دارد که نشان‌دهنده پاکی و روشنایی است.

اسطوره صورت فلکی عقرب

داستان صورت فلکی عقرب به اسطوره یونانی الجبار، شکارچی ماهر، گره خورده است. الجبار، پسر پوزیدون خدای دریاها، شکارچی قهاری بود که به آرتمیس الهه شکار بسیار نزدیک بود. اما به دلایل مختلفی، رابطه این دو به دشمنی کشیده شد.

بر اساس یک روایت، آپولو برادر دوقلوی آرتمیس به دلیل حسادت به الجبار، عقربی غول‌پیکر را فرستاد تا او را بکشد. در روایتی دیگر، گایا (زمین) عقرب را فرستاد تا الجبار را از بین ببرد؛ زیرا الجبار تهدیدی برای حیات وحش زمین شده بود و قصد داشت همه حیوانات را بکشد. در روایتی دیگر نیز، آرتمیس خود به دلیل بی‌توجهی الجبار به هشدارهایش درباره کشتن حیوانات، عقرب را برای کشتن او فرستاد.

در هر صورت، نبردی سخت بین الجبار و عقرب درگرفت که در نهایت به پیروزی عقرب انجامید. به عنوان پاداش، زئوس هر دوی آن‌ها را به صورت فلکی در آسمان قرار داد. قلب العقرب، یا آنتارس، یک ابرغول سرخ درخشان است که در مرکز صورت فلکی عقرب قرار دارد.

اسطوره صورت فلکی کماندار

قنطورس، موجودی اساطیری با نیم‌ تنه انسانی و نیم‌ تنه اسب، ریشه در افسانه‌ ایکسیون دارد. ایکسیون، پادشاهی جسور، به هرا، همسر زئوس، چشم طمع دوخت. زئوس برای تنبیه او، ابری به شکل هرا را به نزد ایکسیون فرستاد. حاصل این پیوند شوم، موجوداتی نابهنجار به نام قنطورس بودند.

قنطورس‌ها موجوداتی وحشی و پرخاشگر بودند که معمولاً در کوه‌ها زندگی می‌کردند. اما در میان آن‌ها، قنطورس‌هایی نیز بودند که حکیم و دانا بودند. مشهورترین آن‌ها، کایران بود که به عنوان معلمی خردمند شناخته می‌شد و حتی به هرکول، قهرمان اسطوره‌ای، آموزش می‌داد.

صورت فلکی کماندار که در آسمان شب می‌درخشد، نمادی از این موجودات اساطیری است. او را با کمان و تیری نشان می‌دهند که همیشه به سمت عقرب نشانه رفته است. این نبرد آسمانی، یادآور دشمنی دیرین بین قنطورس‌ها و عقرب‌ها در اساطیر است.

اسطوره صورت فلکی کپریکورن|بز کوهی

کپریکورن، صورت فلکی عجیبی است که به شکل موجودی با سر بز و دم ماهی تصویر می‌شود. این موجود ترکیبی، ریشه‌های بسیار قدیمی دارد و احتمالاً از تصاویری که در تمدن‌های آشوری و بابلی استفاده می‌شد، الهام گرفته است.

در اساطیر یونان، داستان کپریکورن به دوران نبرد خدایان المپ با تایتان‌ها برمی‌گردد. زمانی که خدایان المپ پس از پیروزی بر تایتان‌ها، برای مدتی به مصر پناه بردند، هیولای عظیم الجثه‌ای به نام تایفون، پسر تارتاروس، برای انتقام‌جویی به آن‌ها حمله کرد. تایفون موجودی هولناک بود که آتش از دهانش فوران می‌کرد و قامتی بلند تر از کوه‌ها داشت.

برای فرار از دست تایفون، خدایان المپ مجبور شدند به شکل حیوانات مختلف درآیند. زئوس به قوچ، هرا به گاو سفید و باکوس یا پان (در برخی روایات) به بز تبدیل شد. در حالی که باکوس|پان در حال فرار بود، برای اینکه از دست تایفون بگریزد، خود را به رود نیل انداخت. اما از ترس زیاد، تنها توانست نیمه بالایی بدنش را به شکل بز تغییر دهد و نیمه پایینی‌اش همچنان به شکل ماهی باقی ماند.

اسطوره صورت فلکی کپریکورن|بز کوهی ( ادامه )

در همین حین، تایفون زئوس را تکه تکه کرده بود. اما فریادهای وحشت‌ زده باکوس|پان، حواس تایفون را پرت کرد و هرمس، پیام‌آور خدایان، فرصت یافت تا تکه‌های بدن زئوس را جمع‌آوری کند و دوباره او را به هم بدوزد.

به عنوان پاداش، زئوس باکوس|پان را به آسمان برد و او را به صورت فلکی کپریکورن تبدیل کرد. به همین دلیل، کپریکورن همواره نمادی از تبدیل، فرار و نجات در برابر خطر است.

اسطوره صورت فلکی آکواریوس|آبریز

یکی از مشهورترین اسطوره‌های مرتبط با صورت فلکی آکواریوس، داستان گانیمد است. در این روایت، زئوس، پادشاه خدایان، شیفته‌ زیبایی گانیمد، جوانی خوش‌ سیما، می‌شود و او را به آسمان می‌برد تا جام‌ دار خدایان باشد. این داستان نه تنها به ما از عشق و زیبایی می‌گوید، بلکه نخستین اشاره به همجنس‌ گرایی در ادبیات یونان باستان است. جالب است که در روم باستان نیز، نام “گانیمد” برای توصیف جوانان خوش‌ سیما و برده‌هایی که وظیفه خدمت‌ گزاری به اربابانشان را داشتند، استفاده می‌شد.
کلمه “کاتامیت” در زبان لاتین به معنای “گانیمد” بوده و به طور کلی برای توصیف پسرانی به کار می‌رفته که به دلیل ویژگی‌های جنسی خاص، مورد توجه و علاقه‌ی افراد قرار می‌گرفتند. با این حال، در فلسفه افلاطون، مفهوم “گانیمد” فراتر از ظاهر فیزیکی رفته و به معنای لذت بردن از همراهی ذهنی و روحی یک فرد دیگر تعبیر می‌شود.

اسطوره صورت فلکی آکواریوس|آبریز ( ادامه )

داستان دیگری که در ارتباط با صورت فلکی آکواریوس روایت می‌شود، داستان هیاس، شکارچی قدرتمندی است که توسط یک شیر کشته می‌شود. خدایان برای بزرگداشت او، هیاس را به صورت فلکی آکواریوس تبدیل می‌کنند و برای محافظت از او، شیری را که او را کشته بود نیز به صورت فلکی شیر تبدیل می‌کنند. این داستان توضیحی ساده و زیبا برای این پرسش ارائه می‌دهد که چرا این دو صورت فلکی هرگز همزمان در آسمان دیده نمی‌شوند. زیرا، زمانی که یک صورت فلکی در غرب، غروب می‌کند، صورت فلکی دیگر در شرق طلوع می‌کند.

اسطوره صورت فلکی آکواریوس|آبریز ( ادامه )

در اساطیر کهن بابلی، صورت فلکی آکواریوس با خدای آب و باران به نام گولا مرتبط است. گولا به معنای “آبیارگر” است و به عنوان خدایی قدرتمند شناخته می‌شد که بر باران، سیلاب و منابع آبی تسلط داشت.

تصاویر و مجسمه‌های برجای مانده از گولا، او را به شکل موجودی با ماهی‌هایی که از شانه‌هایش جاری هستند، به تصویر می‌کشند. این تصویر نمادین، قدرت او بر آب و حیات را نشان می‌دهد. در برخی از تصاویر نیز، گولا را در حال ریختن آب از یک کوزه بر روی زمین می‌بینیم که نمادی از باروری و تجدید حیات است.

برای بابلیان، عبور خورشید از صورت فلکی آکواریوس رویدادی بسیار مهم بود. آن‌ها معتقد بودند که این عبور، آغاز فصل بارندگی و حیات دوباره طبیعت را نوید می‌دهد. به عبارت دیگر، گولا با فرارسیدن فصل باران، زندگی را به زمین هدیه می‌داد و باعث شکوفایی محصولات کشاورزی می‌شد.

اسطوره صورت فلکی دوماهی

تایفون، هیولای وحشتناکی بود که در اساطیر یونان به عنوان دشمن قسم خورده‌ خدایان شناخته می‌شد. او موجودی غول ‌پیکر با سرهای مارمانند، موهای آتشین و بال‌هایی عظیم بود. تایفون به قدری قدرتمند و خشمگین بود که حتی خدایان المپ نیز از او وحشت داشتند.

یک روز، تایفون تصمیم گرفت به کوه المپ، خانه‌ خدایان، حمله کند و بر آن‌ها مسلط شود. خدایان که از قدرت عظیم تایفون آگاه بودند، وحشت زده به هر سو پراکنده شدند. بسیاری از آن‌ها برای نجات جان خود به شکل حیوانات مختلف در آمدند.

آفرودیت، الهه‌ عشق و زیبایی، همراه با پسرش اروس نیز از این قاعده مستثنی نبودند. اما در حالی که خدایان دیگر موفق شدند خود را از چنگال تایفون برهانند، آفرودیت و اروس در تله‌ هیولا گرفتار شدند. در آن لحظه بحرانی، به کمک خدایان دیگر، دو ماهی ظاهر شدند و آفرودیت و اروس را در دل خود پنهان کردند. بدین ترتیب، الهه‌ عشق و پسرش توانستند از دست تایفون فرار کنند و جان سالم به در ببرند.

اسطوره صورت فلکی دوماهی ( ادامه )

به پاس نجات جان آفرودیت و اروس، خدایان تصمیم گرفتند که این دو ماهی را به خاطر شجاعت و فداکاری‌ شان جاودانه کنند. بدین ترتیب، آن‌ها را به صورت فلکی ماهی تبدیل کردند تا برای همیشه در آسمان بدرخشند و یادآور این نجات حماسی باشند.

از آن زمان به بعد، صورت فلکی ماهی‌ نه تنها نمادی از زیبایی و عشق است، بلکه یادآور قدرت طبیعت و اهمیت همبستگی در برابر نیروهای شر نیز می‌باشد.