♎ لیبرا (ترازو)
یکم مهر تا ۳۰ مهر
سیارهی حاکم: ونوس (Venus)
عنصر: هوا (عنصر کاردینال یا آغازگر)
نماد: ترازو
قطبیت: مثبت (مذکر)
رنگها: صورتی، آبی، اسطوخودوسی
اندام متناظر در بدن: کلیهها
سنگها: کوارتز، اوپال، یشم، زمرد، یاقوت کبود
گلها: رز، بنفشه، انگشتانه، مروارید، ادریس (Hydrangea)
نماد و ریشههای باستانی
ترازوی لیبرا، نمادی جهانی و کهن است که در بیشتر سنتهای آسترولوژیک جهان تکرار شده: ایرانیان، بابلیان و هندیان همگی این صورت فلکی را با معنای «ترازو» یا «میزان» میشناختند. تنها استثنا، یونانیان باستان بودند که آن را «یوگوس» (Zugos) به معنای «یوغ» مینامیدند—ابزاری که برای مهار و تعادل میان دو گاو به کار میرفت.
ارتباط این نماد با تعادل و توازن از آنجا میآید که خورشید در زمان عبور از لیبرا، در نقطهای از سال قرار دارد که روز و شب تقریباً برابرند. اما این تصویر، معنایی بسیار ژرفتر از صرفاً توازن فیزیکی دارد؛ چرا که در حکمت مصری باستان، ترازو نماد محک داوری الهی بود—ابزاری که در تالار داوری اوزیریس، روح تازهدرگذشتگان را میسنجید تا ببیند آیا دل آنها به اندازهی پرِ الههی حقیقت، مآت (Ma’at) سبک است یا نه.
برخی پژوهشگران معتقدند که هیروگلیف مصری مربوط به لیبرا—که شباهتی به نماد امروزی آن دارد—خورشید را در حال غروب بر زمین نشان میدهد: ترکیب نمادینِ مردانگی (خورشید) و زنانگی (زمین)؛ تصویری که هم با مفهوم وزنکشی ارواح و هم با اصل تعادل نیروهای متضاد در هماهنگی است.
اسطوره و ویژگیهای سیارهای
رومیان گاه باور داشتند که در این صورت فلکی، حضور خدای صنعتگری و اندازهگیری یعنی وولکان (Vulcan) نهفته است، در حالی که همسر او، ونوس، الههی عشق و زیبایی، سیارهی حاکم لیبرا بهشمار میرود.
تأثیر ونوس، متولدین این نشان را سرشار از ظرافت، عشق به زیبایی، و تمایل به هماهنگی میکند. در کنار آن، عنصر هوا نیروی تفکر روشن، عقلانیت و نیاز به آزادی را در وجودشان فعال میسازد.
ترازوهای زودیاک، نماد عدالت طبیعی و تعادل روانی پایدار هستند؛ اما از سوی دیگر، میتوانند نشانهای از دوگانگی، مردد بودن یا وابستگی بیشازحد به تأیید دیگران نیز باشند.
معنای تکاملی لیبرا
در سطح تکاملی و روحی، لیبرا یادآور این اصل است که تعادل، نه از نبودِ تضاد، بلکه از آگاهی در میان تضادها پدید میآید. روح لیبرا در جستجوی زیبایی و آرامش است، اما این جستجو زمانی به بار مینشیند که بیاموزد میان خود و دیگری، میان ذهن و دل، و میان خواستن و بخشیدن، هماهنگیِ آگاهانه برقرار کند.
او باید بفهمد که عدالت، صرفاً مفهوم اجتماعی نیست بلکه نوعی تعادل درونی میان نیروهای متقابلِ عشق و منطق، فردیت و مشارکت است. زمانی که لیبرا این آگاهی را در خود تثبیت کند، به پلی میان تضادها بدل میشود—پلی که از آن، حقیقت و زیبایی عبور میکنند.

 
		 
		 
		