ترتیب مطالب:
دوستان عزیز، در این قسمت میخواهیم به ترتیب مباحثی که در این برگه بررسی خواهیم کرد نگاهی بندازیم.
امیدوارم با این فهرست، راحتتر بتونید از مطالب استفاده کنید و به هر بخشی که علاقه دارید دسترسی پیدا کنید:
1. تکامل
2. روح
3.ایگو (خود)
4. چهار مرحله تکاملی

تکامل: قانونی طبیعی و جهانی
سادهترین راه برای تأیید قانون طبیعی تکامل، مبتنی بر تجربه انسان در جهانی است که همه ما میدانیم در حال تغییر و تحول مداوم هستیم. این یک باور یا نیاز به باور نیست، بلکه یک واقعیت ساده است.
البته، هر یک از ما میتوانیم قانون طبیعی تکامل را به روشهای بیشماری در کل خلقت مشاهده کنیم. میتوانیم آن را در تکامل شکل زندگی انسان مشاهده کنیم. میتوانیم آن را در زندگی گیاهان و حیوانات مشاهده کنیم. میتوانیم آن را از طریق تغییرات بنیادی در طول زمانهای طولانی در خود زمین به عنوان یک سیاره در حال تکامل مشاهده کنیم. میتوانیم آن را از طریق تلسکوپهای خود به سمت کیهان مشاهده کنیم. حتی میتوانیم آن را در سطح مولکولی زندگی مشاهده کنیم
تکامل به سادگی به معنای تغییر شکل، تغییر ساختار، تغییر انرژی و تغییر هر چیزی است. خود کلمه تغییر، تکامل را نشان میدهد.
تکامل: قانونی طبیعی و جهانی ( ادامه )
تکامل همواره پس از یک دوره انقباض و فروپاشی رخ میدهد. این بدان معناست که برای وقوع تغییر یا تکامل، نسبت به برخی ساختارها، اشکال، الگوهای انرژی، دینامیک و غیره، همیشه یک انقباض وجود دارد که به سادگی به معنای پایان یا نابودی چیزی است که قبلاً وجود داشته است.
هرگاه تغییر و تحول اجتناب ناپذیر میشود، نشان میدهد که وضعیت موجود، چه ساختاری، چه دینامیکی، یا هر چیز دیگری، به نوعی راکد شده و به رشد و تکامل نیاز دارد. در همه اشکال زندگی، در هر چیزی که به عنوان پدیده در کل خلقت وجود دارد، قانون طبیعی دیگری به نام بقا وجود دارد. وقتی این قانون طبیعی برانگیخته یا تحریک میشود، به هر دلیلی، همیشه باعث میشود که قانون طبیعی انقباض، منجر به تکامل شود، تا بقای مداوم یک شکل زندگی، ساختار و غیره بتواند رخ دهد.
تکامل میتواند به دو صورت اتفاق بیفتد: یکی به تدریج و آرام، همانطور که داروین آن را “تکامل تدریجی” نامید. و دیگری به صورت ناگهانی و شدید، که در آن تغییرات بزرگی در مدت زمان کوتاهی رخ میدهد.
این نوع تکامل، یعنی تکامل فاجعهآمیز، کاملاً متفاوت از تکامل تدریجی و آرامی است که داروین مطرح کرد. در تکامل فاجعهآمیز، تغییرات به سرعت و به شکل چشمگیری رخ میدهند.
باز هم، این دو روش طبیعی تکامل توسط هر کسی به عنوان حقایق قابل مشاهده است که نیازی به هیچ باوری ندارند. قانون طبیعی تکامل و انقباض از نظر نجومی با پلوتو مرتبط است.

روح چیست؟
واژه “روح” تقریباً در تمام سیستمهای زبانی بشری که تاکنون روی زمین وجود داشتهاند، وجود دارد. پس روح چیست؟
آیا میتوانیم مغز را باز کنیم و آن را پیدا کنیم؟ خیر، بدیهی است که نمیتوانیم. اما همچنین نمیتوانیم بدن فیزیکی را باز کنیم و احساسات را پیدا کنیم. با این حال، میدانیم که همه ما احساساتی داریم.
آیا میتوانیم مغز را باز کنیم و فکر را پیدا کنیم؟ خیر. با این حال، همه ما میدانیم که حداقل یک یا دو فکر در ذهن داریم.آیا میتوانیم بدن را باز کنیم و غم، افسردگی، شادی یا عشق را پیدا کنیم؟ خیر. با این حال، همه میدانیم که این چیزها در درون ما وجود دارند.
بنابراین، بدیهی است که ما با ماهیت انرژی سر و کار داریم. روح انرژی است، که با خود آگاهی یکسان است. باز هم، نمیتوانیم مغز را باز کنیم و آگاهی را پیدا کنیم. آگاهی یکی از بزرگترین اسرار برای دانشمندان است، زیرا آنها نمیتوانند منشأ آن یا حتی چگونگی پیدایش آن را توضیح دهند.
روح چیست؟ ( ادامه )
آگاهی از نظر نجومی با نپتون مرتبط است. این دقیقاً نقطه شروع چیزی است که ما آن را دین و فلسفه مینامیم: نیاز انسان به تأمل و بررسی، در میل به دانستن اینکه از کجا آمدهایم و چرا.
به نوبه خود، این به عامل ایجادکنندهای برای باورها تبدیل میشود، جایی که باورها نتیجه تفکر انسان در مورد منشأ خود زندگی است. اما آیا تفاوتی بین باورها و دانستن واقعی وجود دارد؟ آیا راهی برای دانستن پاسخ به سؤالات بزرگ کیهانی وجود دارد، در مقابل نیاز به باور به یک پاسخ؟ خبر خوب این است که بله وجود دارد.
برای مثال، با وجود یک خلقت تجلی یافته که به عنوان یک واقعیت وجود دارد، باید حقایقی نیز وجود داشته باشد که به دلیل وجود خلقت تجلی یافته در وهله اول وجود دارند. با وجود آن، اکثر ما میتوانیم به راحتی استدلال کنیم که باید چیزی وجود داشته باشد که منشأ خلقت باشد. به زبان عامیانه میتوانیم آن چیز را منشأ همه چیز یا منبع بنامیم و در اصطلاحات مذهبی آن را خدا یا الهه مینامیم.
آگاهی قطعاً بخشی از خلقت تجلی یافته است و وجود دارد. آنچه منشأ آگاهی است، خود نیز باید آگاه باشد. بنابراین کل آگاهی از این منبع سرچشمه میگیرد.
به عنوان یک واقعیت قابل مشاهده، همه میدانیم که آگاهی در همه موجودات زنده وجود دارد، همه اشکال زندگی. و همه این اشکال زندگی ظاهراً از همه اشکال دیگر زندگی جدا هستند، اما همزمان به آنها متصل هستند، دو گیاه در کنار هم جدا به نظر میرسند، اما به دلیل اینکه گیاه هستند، همزمان به هم متصل هستند.
بنابراین از یک طرف جنبه فردی آگاهی وجود دارد، اما از سوی دیگر، جنبه جهانی آگاهی، که همه جنبههای فردی آگاهی را به هم متصل میکند.

موج و اقیانوس: نمادی از روح و آگاهی جهانی
راه دیگری برای نشان دادن این موضوع، داستان معروف موج و اقیانوس است. اکثر ما موافقیم که اقیانوس منشأ موج است. با این حال، از دیدگاه موج، اگر جنبه فردی آگاهی در آنجا متمرکز شده باشد، موج ظاهر میشود و جدا به نظر میرسد. به عبارت دیگر، اگر مرکز ثقل آگاهی در موج متمرکز بود، از آن مرکز ثقل، موج ظاهر میشود و به عنوان چیزی جدا از منبع خود – اقیانوس – تجربه میشود.
از سوی دیگر، اگر مرکز ثقل در آگاهی خود اقیانوس بود، آنگاه اقیانوس همزمان کلیت خود را تجربه میکرد، در حالی که همزمان جنبههای فردی خود را نیز تجربه میکرد، همانطور که در امواجی که از آن ساطع میشوند تجلی مییابد.
به همین ترتیب، آگاهی جهانی، که منشأ همه آگاهیها است، کل خلقت تجلی یافته را خلق و تجلی داده است. که البته شامل انسان و آگاهی درون آن است.
موج و اقیانوس: نمادی از روح و آگاهی جهانی ( ادامه )
در درون آگاهی انسان، جنبه فردی طبیعی وجود دارد. این جنبه فردی به عنوان نتیجه طبیعی شکل زندگی انسان به عنوان اشکال متمایز و فردی نسبت به ریشه آن رخ میدهد – شکل زندگی انسان به عنوان یک بذر، به اصطلاح، که بسیاری از شاخههای دیگر را تولید میکند، – مانند اقیانوس و موج. بنابراین، هر شکل زندگی انسانی آگاهی فردی خود را دارد که روح نامیده میشود.
بنابراین، روح یک آگاهی یا انرژی تغییرناپذیر است که به طور طبیعی بخشی از آگاهی جهانی است که در وهله اول آن را خلق کرده است. تغییرناپذیر در اینجا به معنای چیزی است که نمیتوان آن را نابود کرد. چرا؟ زیرا انرژی هرگز نمیتواند نابود شود، فقط میتواند شکل خود را تغییر دهد – تکامل یابد.
تکامل روح: یک سفر از جدایی به وحدت
پس چگونه روح تکامل مییابد؟
چه پتانسیلهای ذاتی در آن وجود دارند که باعث تکامل خود میشوند؟ در درون همه روحهای انسانی، دو میل متضاد وجود دارد که میل تعیین کننده تکامل است.
یک میل، بازگشت به آنچه منشأ ما و همه خلقت است، میباشد. و میل دیگر، جدایی از آنچه منشأ همه چیز است.
این پتانسیلهای درونی ساده در روح، همچنین علت طبیعی یا قانون اختیار آزاد است. تکامل روح به سادگی بر اساس حذف تدریجی تمام میلهای جداکننده، به استثنای تنها یک میل که میتواند باقی بماند، استوار است: بازگشت به منشأ همه چیز. این به هیچ سیستم اعتقادی یا دینی که باید به آن تعلق داشته باشیم، نیاز ندارد. این حقیقت ساده، زیرا تابعی از قانون طبیعی است، میتواند توسط هر کسی از طریق تجربه زندگی خود تأیید شود.
آیا درست نیست که هر یک از ما میتوانیم هر میل جداکنندهای را که تصور میکنیم داشته باشیم؟ برای مثال، میل به یک معشوق جدید، یا یک پست شغلی جدید، یک دارایی جدید، و غیره. و ممکن است توانایی تحقق آنچه را که میخواهیم داشته باشیم. و وقتی این کار را میکنیم، در واقع حسی از رضایت از تحقق آنچه که خواستهایم وجود دارد. اما چه چیزی به زودی جایگزین آن میشود؟ آیا این احساس نارضایتی، احساس “چیزی بیشتر” نیست؟
دقیقاً این احساس نارضایتی، احساس چیزی بیشتر، است که بازتاب تمایل نهایی، بازگشت به منشأ همه چیز است – تنها تمایلی که آن رضایت نهایی را برای ما به ارمغان میآورد. همه ما این تجربه جهانی را داریم.
چگونه میتوانیم وجود منبعی برتر را بدون وابستگی به سیستمهای اعتقادی بدانیم؟
انسانها از دیرباز، پیش از ظهور ادیان وکیهان شناسیهای پیچیده، از طریق تأمل درونی و نگاه به درون، دریافتند که با کاهش بسیار زیاد یا توقف کامل تنفس، نوری در درون آگاهی خود ظاهر میشود. این پدیده به صورت طبیعی با کاهش یا توقف تنفس رخ میدهد.
در تاریخ بشریت، این نور به عنوان چشم سوم معروف شد. و این همان نوری است که نماد و اتصال آگاهی فردی منعکس شده در روح به آگاهی جهانی که منشأ همه چیز است را نشان میدهد. انسان همچنین از دیرباز آموخته است که با ادغام آگاهی فردی خود یا روح خود با آن نور، آگاهی خود را به گونهای گسترش میدهد که آگاهی فردی خود به آگاهی جهانی تبدیل میشود و سپس میتواند منبع نهایی همه چیز را به طور آگاهانه تجربه کند: موج به اقیانوس بازگشته است.
نکته اینجا دوباره این است که هر انسانی میتواند این قوانین طبیعی را از طریق تجربه واقعی خود بشناسد و تأیید کند، که به هیچ سیستم اعتقادی نیاز ندارد. کلید انجام این کار، دوباره، کاهش تدریجی و توقف کامل تنفس است.
هر کسی میتواند این کار را انجام دهد. اگر شک دارید یا تعجب میکنید که چگونه، به سادگی روش طبیعی زیر را برای انجام آن امتحان کنید: در هنگام دم، به سادگی عدد یک را تأیید ذهنی کنید. در هنگام بازدم، به سادگی عدد دو را تأیید ذهنی کنید. “راز” اینجا تمرکز شدید بر اعداد یک و دو است. این عمل تمرکز، تشدید شده توسط میل تجلی یافته به عنوان اراده، به تدریج باعث میشود که تنفس شروع به کاهش و حتی توقف کند.
به یاد داشته باشید که آگاهی انرژی است و نمیتوان آن را نابود کرد. فقط میتواند شکل خود را تغییر دهد. بنابراین، همانطور که برخی ممکن است فکر کنند، وقتی تنفس متوقف میشود، به این معنی نیست که شما باید بمیرید. آگاهی به شکل انسانی وابسته نیست.
هنگامی که تنفس متوقف میشود، نور درونی که ذاتِ آگاهی است، به زودی ظاهر میشود. با انجام این کار، به سادگی با تسلیم آگاهانه وارد آن شوید. تسلیم شدن به آن سپس به ادغام آگاهی خود با آن آگاهی جهانی، همانطور که در نور نمادین شده است، اجازه میدهد. هر کسی میتواند این کار را انجام دهد و سپس این حقیقت طبیعی را برای خود بشناسد.

قانون طبیعی تنفس
این قانون طبیعی تنفس است، زمانی که متوقف یا بسیار کم میشود، که به آنچه همه معلمان بزرگ قرنهای اخیر، در مقایسه با مدت زمانی که انسان واقعاً روی کره زمین بوده است، گفتهاند، اجازه میدهد، از جمله عیسی: “ساده نگری نگاه، کل وجودت را نورانی میکند.”
از نظر نمادین، دو چشم فیزیکی که داریم با دو حرکت تنفس مرتبط هستند: دم و بازدم. دم و بازدم نفس است که آگاهی فرد را کاملاً درگیر و در هم تنیده با دوگانگی یا قطبیت زندگی نگه میدارد.
دوست داشتن و نفرت، خوشحال و غمگین، عشق و نفرت و غیره، با این قانون طبیعی مرتبط هستند و آن را نشان میدهند. اعداد یک و دو با قانون طبیعی محدودیت و دوگانگی مرتبط هستند: علت و معلول.
با این حال، بین یک و دو، فاصلهای یا صفر وجود دارد. فاصله یا صفر با آگاهی جهانی یا بینهایت مرتبط است. بنابراین وقتی تنفس متوقف میشود یا بسیار کم میشود، فاصله درک میشود.
قانون طبیعی تنفس ( ادامه )
و آنچه در چشم واحد یا آنچه “چشم سوم” نامیده میشود که به طور طبیعی در درون آگاهی وجود دارد و قابل دسترسی است، درک میشود، روح ماست. وقتی این اتفاق میافتد، قانون دوگانگی وجود ندارد. سپس رضایت نهایی محقق میشود. روح از نظر نجومی با پلوتو مرتبط است.
از دیدگاه قوانین طبیعی، جالب است توجه داشته باشیم که از نظر تاریخی، ریاضیات پیشرفته مانند جبر، مثلثات، فیزیک کوانتومی و غیره نمیتوانستند تحقق یابند مگر اینکه ایدهای یا مفهومی به نام صفر وجود میداشت. این در قرن سوم پس از میلاد در هند رخ داد. ریاضیدانان هندی بودند که عدد صفر را تصور کردند. و البته از دیدگاه کیهان شناسیهای هندی، این به عنوان یک گسترش مستقیم درک طبیعی آنها از منشأ خلقت رخ داد: از هیچ یا صفر، خلقت تجلی یافته رخ داد: از عدم تا وجود یا علت و معلول.

ایگو|خود (Ego)
با ورود به شکل انسانی، روح چیزی را که به عنوان ایگو|خود شناخته میشود، تجلی میدهد. ایگو|خود از نظر نجومی با ماه مرتبط است. ایگو|خود نیز انرژی خالص است. نمیتوانیم مغز را باز کنیم و آن را پیدا کنیم.
بر خلاف انرژی روح که از زندگیای به زندگی دیگر پایدار است تا زمانی که ادغام نهایی با منبع رخ دهد، انرژی ایگو|خود در هر زندگی پس از پایان آن زندگی فیزیکی منحل میشود.
تمثیل موج و اقیانوس دوباره برای نشان دادن این نکته مفید است. اقیانوس را میتوان با روح و موج را میتوان با ایگو|خود برابر دانست. البته اقیانوس (روح) امواج (ایگو|خود) را زندگی به زندگی تجلی میدهد. و درست همانطور که امواج میتوانند بالا بروند و پایین بیایند، در هر زندگی که روح خلق میکند، اقیانوس پایدار است.
به عبارت دیگر، ایگوهایی|خودهایی که روح در هر زندگی تجلی میدهد از تولد برمیخیزند، اما در نهایت پس از پایان آن زندگی در اقیانوس (روح) حل میشوند. انرژی آن نابود نمیشود، بلکه به سادگی به انرژی که در وهله اول آن را خلق کرده است، جذب میشود. بنابراین ایگو|خودی که توسط روح ایجاد میشود، به جنبه فردی شدن روح در هر زندگی اجازه میدهد.

ایگو وسیلهای است برای تکامل
در هر زندگی، ایگو|خود توسط روح به گونهای ایجاد میشود که به عنوان وسیلهای برای وقوع اهداف تکاملی روح در آن زندگی عمل کند. هر ایگویی|خودی که روح ایجاد میکند، به گونهای با واقعیت گرایش دارد که ماهیت گرایش ایگو به عنوان وسیلهای برای وقوع درسهای زندگی و درک آنها توسط روح عمل میکند. در هر زندگی، ایگو به تصویر خود روح نسبت به جنبه فردی روح اجازه میدهد.
تمثیل یک پروژکتور فیلم این نکته را نشان میدهد. اگر یک پروژکتور فیلم بارگذاری شده با یک قرقره فیلم و یک صفحه در مقابل پروژکتور داشته باشم و دستگاه را روشن کنم، نوری از آن تولید میشود، بدون لنز در پروژکتور، تصویری روی صفحه نمایش داده نخواهد شد. بنابراین لنز به عنوان یک وسیله عمل میکند که از طریق آن تصاویر روی فیلم میتوانند متمرکز شوند و شکل و فرم متمایزی به خود بگیرند.
به همین ترتیب، ایگویی که روح در هر زندگی تولید میکند، وسیلهای یا لنزی را فراهم میکند که از طریق آن تصاویر ذاتی که با روح وجود دارند میتوانند شکل بگیرند. این قانون طبیعی آگاهی بنابراین علت ایجاد کنندهای است که به ادراک ایگوی فردی و خود کلمه “من” اجازه میدهد.
ایگو وسیلهای است برای تکامل ( ادامه )
روح، پلوتو، همچنین با کد ژنتیکی – RNA و DNA، کروموزومها و آنزیمها مرتبط است. در هر زندگی، روح تعیینکننده کل کد ژنتیکی زندگی، شکل انسانی است که در آن متولد میشود. هر زندگی که روح انتخاب میکند ادامهای از آنچه قبلاً بوده است، جایی که هر زندگی جدید گرفته شده با درسهای تکاملی یا اهداف آن روح مرتبط است. بنابراین، نوع بدن، که شامل نژادی است که در آن متولد میشود، ظاهر آن، فرهنگی که در آن متولد میشود، والدین اصلی، ماهیت خاص و فردی احساسات، عواطف، روانشناسی، امیال و غیره، با اهداف روح مرتبط است که در کل کد ژنتیکی در هر زندگی منعکس میشود.
این همه سپس در هر زندگی از طریق ساختار خود محور (ماه) که روح در آن زندگی ایجاد میکند، شکل فردی میگیرد. بنابراین هر فرد میتواند چیزهایی مانند “من کیستم”، “به چه چیزی نیاز دارم”، “چه احساسی دارم”، “چه چیزی سعی دارم یاد بگیرم” و غیره را بگوید: جنبه فردی ایگو که روح در هر زندگی ایجاد میکند.

صفحه اخترى
هنگامی که “مرگ” در هر زندگی رخ میدهد، همانطور که قبلاً گفته شد، ایگویی که روح برای یک زندگی خلق کرده است، دوباره در منشأ ایگو «روح» حل میشود: از آنجایی که هر دو انرژی هستند و انرژی نمیتواند نابود شود، روح پس از مرگ فیزیکی بدن به کجا میرود؟ به عبارت دیگر، از نظر انرژی در کجا قرار دارد؟
اکثر ما کلمات “صفحه اخترى” یا بهشت و جهنم را شنیدهایم. بدیهی است که این نوع کلمات به واقعیتها یا سطوح وجودی دیگری اشاره دارند. در واقع واقعیتها یا سطوح وجودی انرژی دیگری نیز وجود دارد.
به زبان ساده، صفحه اخترى یک صفحه وجودی انرژی است که همه ارواح پس از تکمیل یک زندگی فیزیکی در مکانهایی مانند زمین به آنجا میروند. از نظر انرژی، این صفحه وجودی بسیار کمتر از مکانهایی مانند زمین متراکم است.
پس از مرگ فیزیکی، روح برای مرور زندگیای که به تازگی سپری شده است و آماده شدن برای تولد دیگری در مکانهایی مانند زمین، به صفحه اخترى میرود. پس از تکمیل یک زندگی در زمین، “ایگو” در روح حل میشود به گونهای که مرکز ثقل در آگاهی، در صفحه اخترى، خود روح است.
صفحه اخترى (ادامه)
برای اکثر افرادی که در صفحه مادی زندگی میکنند که ما آن را زمین مینامیم، مرکز ثقل آگاهی خود ایگو است. به همین دلیل است که اکثر مردم احساس میکنند که از همه چیز “جدا” هستند، مرکز ثقل “من” خودمحور است. در صفحه اخترى مرکز ثقل به خود روح منتقل میشود تا زمانی که مرگ در هر زندگی رخ میدهد، “خاطره” ایگو آن زندگی حفظ شود.
زندگیهای آینده
این حافظه خود برای روح ضروری است، زیرا حافظه خود است که به روح اجازه میدهد نه تنها زندگیای را که به تازگی سپری شده است مرور کند، بلکه به عنوان مبنایی برای زندگی بعدی که باید زندگی شود، نسبت به تکامل مداوم خود روح عمل میکند. در هر زندگی، ما از جایی که قبلاً رها کردیم، ادامه میدهیم. بنابراین، این حافظه خود در هر زندگی به عنوان عامل ایجاد کننده نوع ساختار خود محوری که روح باید در زندگی بعدی ایجاد کند، عمل میکند.
در اصل، این حافظه خود است که روح از آن استفاده میکند، “تصاویر” موجود در آن، که به عنوان مبنای خود بعدی که روح باید در هر زندگی متوالی برای ترویج تکامل مداوم خود ایجاد کند، عمل میکند. از نظر نجومی، این با پلوتو (روح) و نودهای شمالی و جنوبی ماه مرتبط است.
نود جنوبی ماه با “خاطرات” خود محور قبلی روح مرتبط است که مکان تولد ماه در هر زندگی – خود فعلی را تعیین میکند. نود شمالی ماه با خود در حال تکامل روح مرتبط است – ماهیت و انواع تجربیات درونی و بیرونی که روح برای تسهیل تکامل مداوم خود نیاز دارد، میخواهد. به نوبه خود، این سپس “خاطرات” خود محور جدید را تشکیل میدهد که روح از آن برای ایجاد ایگو|خود بعدی در هر زندگی متوالی که زندگی شده و در “مرگ” فیزیکی خاتمه یافته است، استفاده خواهد کرد.
اکثر ما میدانیم که ماه همچنین با خانواده اصلی در هر زندگی مرتبط است. بنابراین باید روشن باشد که پس از “مرگ” بدن فیزیکی، روح به صفحه اخترى میرود و دوباره با اعضای خانواده مهم و دیگران نزدیک به روح ملاقات میکند. به همین دلیل است که بسیاری از ارواح همچنان پس از تولد دوباره در مکانهایی مانند زمین، دوباره با اعضای خانواده خود ملاقات میکنند. این حافظه ایگو|خود است که اکنون با حافظه خانواده ترکیب شده است که تعیین کننده این پدیده است. و این پدیده تا زمانی که دیگر نیازی به حفظ چنین روابطی از نظر تکاملی یا کارمایی نباشد، پایدار است.
چهار شرط یا مراحله تکاملی
یکی از اصول بسیار مهم برای بررسی، چهار شرط یا مرحله تکاملی طبیعی تکامل روح است.
یکی از مشکلات بزرگ “نجوم مدرن” عدم آگاهی کامل از این قانون طبیعی است. در نتیجه، بیشتر اگر نگوییم همه درکهای نجومی با رویکرد “یک اندازه برای همه” مرتبط است. این رویکرد به خودی خود نه تنها به نجوم به طور کلی، بلکه به خود افرادی که سعی در کمک به آنها دارد، آسیب میرساند.
این رویکرد با عقل سلیم و البته خود زندگی در تضاد است. این مثل این است که بگوییم اگر من سیاره ونوس را در مربع پلوتو داشته باشم، “معنای” این ترکیب نجومی برای همه یکسان خواهد بود. این رویکرد هرگز زمینه فردی هر چیزی را در نظر نمیگیرد.
بیایید یک حقیقت اصلی در مورد نجوم را به خاطر بسپاریم: این فقط نسبت به زمینه مشاهده شده کار میکند. اگر رویکرد “یک اندازه برای همه” در واقع درست بود، برای مثال، زمانی که اورانوس در دهه ۱۹۲۰ از ماهی عبور کرد، همان مضامین اجتماعی در سراسر سیاره وجود داشت. در واقعیت، به دلیل زمینه فردی، چنین نبود. به عنوان مثال، در آلمان و زمینه آنها، پس از جنگ جهانی اول، تقریباً به یک فروپاشی کامل در نظم اجتماعی منجر شد که به معنای واقعی کلمه مجبور بودند چرخ دستیهای پر از پول را فقط برای خرید یک قرص نان بکشند. با این حال، در همان زمان، در ایالات متحده به عنوان “دهه ۲۰ غرورآمیز” تجلی یافت، زیرا زمینه فردی آمریکا در آن زمان بود. این در اصل با “اختراع” کارت اعتباری بدون وثیقه تغذیه میشد.
باز هم، تکامل روح بر اساس حذف تدریجی تمام تمایلات جداکننده، به استثنای تنها تمایلی که میتواند باقی بماند، استوار است: بازگشت به “خانه” به آنچه در وهله اول منشأ همه روحها است.
بر اساس این قانون طبیعی، چهار شرط تکاملی طبیعی با سه تقسیم بندی در هر یک وجود دارد که با سفر تکاملی روح مرتبط است. باز هم، اگر شک دارید، به سادگی از هر جامعه، کشور، فرهنگ یا قبیلهای به شیوهای اورانیومی (یعنی جدا شده) عقبنشینی کنید و آن را مشاهده کنید.
پس از مشاهده، هر ناظر بیطرف میتواند این چهار شرط تکاملی طبیعی را متوجه شود. چهار شرط عبارتند از:
چهار مرحله تکامل
1.مرحله”کم تکامل یافته”:تقریباً سه تا چهار درصد از همه روحها در وضعیتی هستند که قبلاً آن را “کم تکامل” نامیدهام. این به معنای یکی از دو چیز است. یا روحهایی که از اشکال دیگر زندگی مانند حیوانات و گیاهان به سمت آگاهی انسانی در حال تکامل هستند. یا روحهایی که به دلیل علل “کارمایی” به عقب باز میگردند.
2. مرحله “اجماع”:روحهایی که به آنچه میتوان آن را “حالت اجماع” تکامل نامید، تکامل یافتهاند، که تقریباً هفتاد درصد از همه روحهای روی کره زمین در این زمان را تشکیل میدهد.
3. مرحله “فردیت”تکامل، جایی که فردیت در معنای یونگی کلمه استفاده میشود. این شامل حدود بیست درصد از همه روحها است.
4. مرحله “معنویت”تکامل که شامل حدود چهار تا شش درصد از همه روحهای روی کره زمین است.
درک این نکته بسیار مهم است که هیچ آسترولوژری نمیتواند با نگاه کردن صرف به چارت تولد، تعیین کند که کدام وضعیت تکاملی برای هر روح وجود دارد. آسترولوژر باید برای تعیین این موضوع، با موکل مشاهده و تعامل کند.
یک راه خوب برای انجام این کار در یک موقعیت مشاوره که موکل به سراغ آسترولوژر آمده است، این است که به سادگی از موکل بپرسید که چرا آنجا هستند و چه سؤالاتی دارند. به طور کلی، ماهیت خود سؤالاتی که موکل دارد، به آسترولوژر در مورد وضعیت تکاملی آن موکل سرنخ میدهد. به عنوان مثال، اگر یک موکل بپرسد “چه زمانی میتوانم انتظار بیداری داشته باشم” و دیگری بپرسد “چه زمانی ماشین بی ام دبیلو جدیدم را خواهم داشت”، به وضوح تفاوت مشاهده شدهای وجود دارد که نشان دهنده سطح پیشرفت تکاملی روح است.